او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)

ساخت وبلاگ

 طفیل هستی عشقند آدمی و پریارادتی بنما تا سعادتی ببریبکوش خواجه و از عشق بی‌نصیب مباشکه بنده را نخرد کس به عیب بی‌هنریمی صبوح و شکرخواب صبحدم تا چندبه عذر نیم شبی کوش و گریه سحریتو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کارکه در برابر چشمی و غایب از نظریهزار جان مقدس بسوخت زین غیرتکه هر صباح و مسا شمع مجلس دگریز من به حضرت آصف که می‌برد پیغامکه یاد گیر دو مصرع ز من به نظم دریبیا که وضع جهان را چنان که من دیدمگر امتحان بکنی می خوری و غم نخوریکلاه سروریت کج مباد بر سر حسنکه زیب بخت و سزاوار ملک و تاج سریبه بوی زلف و رخت می‌روند و می‌آیندصبا به غالیه سایی و گل به جلوه گریچو مستعد نظر نیستی وصال مجویکه جام جم نکند سود وقت بی‌بصریدعای گوشه نشینان بلا بگرداندچرا به گوشه چشمی به ما نمی‌نگریبیا و سلطنت از ما بخر به مایه حسنو از این معامله غافل مشو که حیف خوریطریق عشق طریقی عجب خطرناک استنعوذبالله اگر ره به مقصدی نبریبه یمن همت حافظ امید هست که بازاری اسامر لیلای لیلة القمر او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...ادامه مطلب
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 20:03

در فرهنگنامه ڪوهنوردى به آدمهایى ڪه با همدیگر ڪوهنوردى مى ڪنند مى گویند: "همنورد". چه اسم قشنگى  !"همنورد"،یعنى تمام پستى ها و بلندى ها و فراز و نشیب ها را در ڪنار هم درنوردیدن، پشت و پناه هم بودن، ڪنار هم و پا به پاى هم راه رفتن، در رابطه با دیگران جنسیت نداشتن و جنسیت قائل نشدن، در سخت ترین مسیرها و دشوارترین گردنه ها هواى هم را داشتن و تمام دار و ندار خود را با دیگران قسمت ڪردن. "همنوردها" رفتارهاى ویژه اى دارند ڪه رویاى تمام ڪسانى است ڪه مى خواهند با همدیگر و در ڪنار هم زندگى ڪنند:آنها همیشه حواس شان هست ڪه:یکی تندتر از دیگران حرڪت نڪند، حواس شان هست ڪه یڪى از دیگران جا نماند، حواس شان هست ڪه در مسیرهاى سخت یڪى سقوط نڪند، در سنگلاخ ها یڪى لیز نخورد، حواس شان هست ڪه یڪى ڪم نیاورد، ڪه یڪى فشارش نیفتد، ڪه یڪى ڪم و ڪسر نداشته باشد.همنوردی صرفا هم تیمى بودن در یک رشته ورزشى نیست، یک معرفت است، یک سبک زندگى است:همنوردی با هم بودن در عین احترام به فردیتهاى همدیگر است، پشت و پناه هم بودن بدون منت گذاشتن است، همراه بودن بدون تملک و تصاحب است، عشق ورزى، مهربانى و همدلى بدون توجه به جنسیت افراد است. چه خوب مى شد اگر آدم ها به جاى هموطن بودن، هم مذهب بودن، هم نژاد بودن، همجنس بودن و هم "سر" بودن، "همنورد" هم بودند در فراز و نشیب هاى زندگى،چه خوب مى شد اگر تمامى ما آدمها یڪى را داشتیم ڪه همیشه در لحظات سختى و دشوارى خیالمون تخت باشه ڪه حمایتمون مى ڪنه، ڪه تنهامون نمیزاره، ڪه دستمونو مى گیره و پابه پامون راه میاد براى عبور از گردنه هاى سخت زندگى، بدون اینڪه بخواد ما رو به راه خودش ببره،يه "همنورد" ڪه همیشه حواسش باشه براى نیفتادنمون، براى  رسیدنمون تا قله، او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...ادامه مطلب
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 128 تاريخ : جمعه 23 ارديبهشت 1401 ساعت: 19:00

راهم بده حسین جان دوستانم آمده‌اند و من به تک تکشان سفارش کرده‌ام که سلام شکسته‌ام را به تو برسانند و هق‌هق گریه‌ه‏ایم را. ما از راه جامانده‌ایم نه از تو.ما مساکین را از در احسانت رد نکن که زمین‏گیر دلمان نشویم.ما اگر مانده‌ایم، از تو نمانده‌ایم، از راه مانده‌ایم.ما مانده‌ایم تا اگر اجازه بدهی، اگر جور کنی در اربعین بعدی به استقبال زینب بیاییم.اگر راه بدهی. نوشته شده توسط میثم مرادخانی در یکشنبه سی ام آبان ۱۳۹۵ | او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...ادامه مطلب
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : راهم, نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 190 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 16:42

مثل آتشی زیر خاکستر

حسین جانم

این دلتنگیها…
این بغضها…
این جاماندنها…
همه این دوری و مهجوری را…
در قلبم جمع می‌کنم،
مثل آتشی زیر خاکستر.
به رسم دلشکستگان، امید دارم روزی که نسیم وصالت وزید،
تمام "من" را بسوزاند…

نوشته شده توسط میثم مرادخانی در یکشنبه سی ام آبان ۱۳۹۵ |

او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : آتشی,خاکستر, نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 196 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 16:42

بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟ دراین سه ماه، آب شدم ، امتحان شدم با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت این بوی نان داغ به من جان ِ تازه داد حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند باید کمک کنم، کمرت درد می کند آیینه ی پراز ترکم، احتیاط کن فکری به حال و روز بد ِکائنات کن تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد از دست تو، به آه شکایت بیاورم نگذاشتی طبیب برایت بیاورم با اینکه اهل ِ صحبت بی پرده نیستم او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...ادامه مطلب
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : شهادت,غریبانه,شفیعه,محشر,حضرت,فاطمه,زهرا,تسلیت, نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 223 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 16:42

تقدیم به ساحت حضرت شاه چراغ صدای ذکر تو شب را فرشته باران کرد عبور تو لب شیراز را غزل خوان کرد   «کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست» بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد   چو خواهرت که ز «دریاچه ی نمک» دل برد هوای زلف تو دریاچه را «پریشان» کرد   نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد   ولی چه حیف که آن طره ی خیال انگیز چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد   چه اشک ها که ضریحت به گونه ها جاری چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد   شرابِ خون تو جوشید و جان «حافظ» را به جرعه ای غزل از جام غیب مهمان کرد   و گنبد تو برای دل کبوترها چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...ادامه مطلب
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : تقدیم,ساحت,حضرت,چراغ, نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 220 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 16:42

عشق رسوایی محض است كه حاشا نشودعاشقی با اگر و شاید و اما نشودشرط اول قدم آن است كه مجنون باشیمهر كسی در به در خانه ی لیلا نشوددیر اگر راه بیفتیم، به یوسف نرسیمسرِ بازار كه او منتظر ما نشودلذت عشق به این حسِّ بلا تكلیفی ستلطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟من فقط رو به روی گنبد تو خم شده امكمرم غیر درِ خانه ی تو تا نشودهر قَدَر باشد اگر دورِ ضریح تو شلوغمن ندیدم كه بیاید كسی و جا نشودبین زوّار كه باشم كرمت بیشتر استقطره هیچ است اگر وصل به دریا نشودمُرده را زنده كُنَد خوابِ نسیم حرمتكار اعجاز شما با دَمِ عیسا نشود  امن تر از حرمت نیست، همان بهتر كهكودكِ گمشده در صحن تو پیدا نشودبهتر از این؟! كه كسی لحظه ی پابوسیِ تونفس آخر خود را بكِشد پا نشود   دردهایم به تو نزدیك ترم كرده طبیبحرفم این است كه یك وقت مداوا نشود!من دخیلِ دلِ خود را به تو طوری بستمكه به این راحتی آقا گره اش وا نشودبارها حاجتی آورده ام و هر بارشپاسخی آمده از سمت تو، الّا نشودامتحان كرده ام این را حرمت، دیدم كههیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشودآخرش بی برو برگرد مرا خواهی كُشتعاشقی با اگر و شاید و اما نشود  محمد سهرابی او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...ادامه مطلب
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : دل تنگ امام رضا,دل تنگ امام حسین,دل تنگ امام زمان, نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 223 تاريخ : چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت: 21:15

من که دائم پای خود دل را به دریا می زنم پیش تو پایش بیفتد قید خود را می زنم کعبه ای در سینه ام دارم که زایشگاه توست از شکاف کعبه گاهی پرده بالا می زنم این غبار روی لبهام از فراق بوسه نیست در خیالم بوسه بر پای تو مولا می زنم از در مسجد به جرم کفر هم بیرون شوم در رکوعت می رسم خود را گدا جا می زنم اینکه روزی با تو می سنجند اعمال مرا سخت می ترساندم لبخند اما می زنم من زنی را می شناسم در قیامت بگذریم حرف هایی هست که روز مبادا می زنم      کاظم بهمنی او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...ادامه مطلب
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : السلام علیک یا ابا عبدالله,السلام علیک یا رسول الله,السلام علیک یا شیب الخضیب, نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 247 تاريخ : چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت: 21:15

آموخت تا كه عطر ز شیشه فرار را آموختم فرار ز یاران به یار را دل می كشید ناز من و درد و بار را كاموختم كشیدن ناز نگار را پس می كشم به وزن و قوافی خمار را   گیرم كه كرد خواب رفیقان مرا كسل گیرم كه گشت باده ز خشكي ما خجل گیرم كه رفت پای طرب تا كمر به گل ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل مطرب اگر كلافه نوازد سه تار را   باید كه تر شود ز لب من شراب خشك باید رسد به شبنم من آفتاب خشك دل رنجه شد ز زهد دوات و كتاب خشك از عاشقان سلام تر از تو جواب خشك از ما مكن دریغ لب آب دار را   شد پایمال خال و خطت آبروی چشم از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم شد صرف نحوه ي نگهت گفت و گوی چشم گفتی بسوز در غم من ، ای به روی چشم تا می درم لباس بپا كن شرار را   با خود مگو كه گيسوي مستانه ريخته بخت سياه ماست بر آن شانه ريخته خون دل است آنچه به پيمانه ريخته از بس كه در طواف تو پروانه ريخته ياران گذاشتند ، همه كسب و كار را   خاكي كه تاك از آن نتراويد خاك نيست تاكي كه سر نرفت زديوار تاك نيست آن سر كه پاك گشت ز عشق تو پاك نيست در سلك ما ملائكه گشتن ملاك نيست آدم فقط كشيد ز عشق تو بار را   ما سائل توايم و اگر مست كرده اي او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...ادامه مطلب
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 225 تاريخ : چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت: 21:15

مست خاطرخواهم و دلداده ای وابسته امعهد ، تنـها با امیرِ مُلکِ دلـها بسته ام   ذرّه ای خاکم که دارد وسعتی درحدّ دشت قطره ای ناچیزم و خود را به دریا بسته ام   خانه ی من جای هرکس نیست ، جای مادر استدر به روی هر چه غیر از مهر زهرا بسته ام   چون شروعش با علی بوده ست ، بیش از خط ثلثدل به پیچش های زیبای مُعلّیٰ بسته ام   تا که کار چشم مستش،عشقْ عَرضه کردن استمن دخیل حاجتم را بر تقاضا بسته ام   سنگ خوردن مزّه دارد بر سر کوی وفارشته ی قلّاده ام را مُحکم آنجا بسته ام   در میان مردمی که اهل ظاهربینی اندکرده ام صورت رها و دل به معنا بسته ام   هر چه درباب تولّا دارم از این ناحیه ستزلف خود را بر سر زلف تبرّا بسته ام   از همان روزی که ایوان طلا را دیده امچشمهایم را به روی مال دنیا بسته ام   چهره ی خورشید شبْ هنگام اگر نادیدنی ست من امید خویش را بر صبح فردا بسته ام                                                                               محمد قاسمی او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...ادامه مطلب
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 221 تاريخ : چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت: 21:14